درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ

در صاعقه ی خشم نمایان شده بودم

ای کاش همان لحظه پشیمان شده بودم

یک باغ پر از عاطفه در خاطره هامان

مجذوب گل خسته ی گلدان شده بودم

می خواستم از قله ی خورشید بگویم

وقتی که اسیر شب زندان شده بودم

آن روز تو را پشت همان پنجره دیدم

افسوس چرا یک شبه ویران شده بودم

با شوق بهار آمدم و دیدمت اما

سیلی زده ی دست زمستان شده بودم

صد خرقه عوض کردم و سودی نگرفتم

ای کاش که یک بار ه ، بی جان شده بودم


نوشته شده در دوشنبه 87/6/11ساعت 4:3 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

کد آهنگ

کد موسیقی